محمد حسن روزی طلب: گفتوگو با محمدحسین صفارهرندی از کارهای سهل و ممتنع است، صفا، تساهل، صراحت و انصاف او کار را آسان می کند و دفاع محکمش از کسانی که در صحنه مصاحبه غایبند، کار را مشکل. بعد از چند بار پیگیری، در آستانه انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی قرار گفتوگو با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت نهم هماهنگ شد و در اولین روز زمستان 1390 میهمان صفارهرندی بودیم تا استدلالها و ناگفته هایش را از فضای سیاسی کشور بشنویم.
صفارهرندی خود را عضو هیچ جبهه سیاسی نمی داند، چرا معذوریت های حضور در سپاه پاسداران چنین محدودیتی را اقتضا می کند. سوالاتمان را از فضای گفتمانی حاکم بر کشور شروع کردیم و خیلی زود به جریان نفوذی در دولت دهم رسیدیم، در ادامه مصاحبه تبدیل به مباحثه شد و مسائل درونی اصولگرایان و نسبت جبهه پایداری و گروه 7+8 مورد بحث قرار گرفت؛ صفار هرندی نیز با تامل و سعه صدر به سوالات صریح ما پاسخ گفت.
او اتحاد در برابر دشمنان را پایه اصلی سخنانش گذاشت و هیچ استدلالی را برای خدشه دار کردن وحدت نپذیرفت، اگرچه در پایان مصاحبه اظهار داشت که اگر جریان انحرافی و فتنه در انتخابات حضور نداشته باشند، بهترین زمان برای رقابت میان اصولگرا است.
گفتوگوی دو ساعته ما با محمد حسین صفارهرندی با یک قرار مصاحبه تمام شد؛ قرار گفتوگو در مورد تحلیل انتخابات مجلس نهم شورای اسلامی و جمع بندی مردم از هفت سال دولت احمدی نژاد و حاکمیت اصولگرایان پس از انتخابات.
متن كامل بخش اول اين گفتوگو در ادامه آمده است:
در آستانه انتخابات مجلس شوراي اسلامي كه اولين انتخابات بعد از فتنه 88 است. در هر انتخاباتي، گفتماني با توابع و لواحق خودش غالب ميشود و رأي مردم را جذب ميكند. از مجلس اول كه گفتمان خط امام بود و آن ائتلاف بزرگ پيروز شد تا دورههاي بعدي كه يك دوره راست و يك دوره چپ، اصولگرا و اصلاحطلب پیروز شدند. الان كه در آستانه انتخابات مجلس نهم هستيم به نظر ميرسد جريان اصولگرا در جامعه ما گفتمان جديدي ندارد و ميبينيم كه بعضاً براي اين سئوال كه چرا مردم به جريان اصولگرا رأي ميدهند، حرفهايي از اين قبيل زده ميشود كه مردم تعبّداً رأي ميدهند و مثلاً هر چه حضرت آيتالله مهدويكني بگويند، مردم به آن رأي ميدهند. الان در جريان اصولگرا چه تدبيري وجود دارد كه اين مسئله پيش نيايد؟
گمان من اين است كه گفتمان اصولگرايي برخلاف بعضي از برداشتها كه ناظر به اين است كه جريان اصولگرايي هر چه را كه ميتوانسته در صحنه عرضه كند، عرضه كرده و حالا ديگر بايد به فكر گفتمان تازه و جديدي باشد، این گفتمان هنوز در مرحله نوباوگي به سر ميبرد و گفتمان اصولگرايي هنوز ظرفيتهاي واقعي خود را ظهور و بروز نداده است. دليل عمدهاش هم اين است كه بحبوحه تولد اين گفتمان به دست گرفتن جريان مديريت، هم دستگاه تقنینی و هم دستگاه اجرايي كشور از جريان مقابل بود و درگير شدنش با مسائل اجرايي روزمره، عملاً او را از پرداختن به جريان گفتماني، يك مقدار غافل كرد و بنابراين ميشود گفت كه بخشي از مشكل برميگردد به عملزدگي زودهنگام اين جريان گفتماني كه تولدش در اواخر دهه 70 يا اوايل دهه 80 است و به گمان من هنوز جا دارد كه جريانهاي اهل نظر منتسب به اصولگرايي كار نظری کنند.
اما اينكه گفتمان غالب در اينجا بايد چه چيز باشد، به نظر من گفتمان بازگشت به ارزشهاي صدر انقلاب بايد همچنان در دستور كار گفتمان اصولگرايي باشد، يعني شايد زير گفتمانهايي كه براي گفتمان اصلي اصولگرايي قائل هستيم، مباحثي نظير عدالت، پيشرفت همزمان با عدالت، تقويت ظرفيتهاي اخلاقيـاجتماعي درون جبهه اصولگرايي نكاتي هستند كه در محاق قرار گرفتهاند و به نظرم بايد فرصتهاي زيادي را صرف كنيم كه خود اينها برجسته شوند.
اما تابلويي كه در آستانه انتخابات ميشود زير آن فعاليتهاي انتخاباتي داشت، به گمان من همان تابلويي است كه خود حضرت آیت الله خامنه ای هم مطرح فرمودند و آن احياي مكتب امام است كه ايشان در سالگرد حضرت امام خمینی (ره) جزيياتي را عنوان كردند و به نظرم همه آنها هم ناظر به احوال امروزي ما بود. يعني اين سه شاخهاي را كه ايشان از مكتب امام برشمردند، عقلانيت، معنويت و عدالت به نظر ميرسد در سايه غفلت از اصالت هر يك از اينها، انحرافهايي دارد جامعه را تهديد ميكند و براي پرهيز از این انحرافها، ما بايد عليالاصول به مباني گفتماني در اين حوزهها روي بياوريم كه طبيعتاً نه به بهانه معنويت، عقلانيت ناديده گرفته شود و بهعكس و همچنين عدالت به عنوان بنمايه حركت انقلاب كه گاهي اوقات بهدرستي فهم نشده و گاهي اوقات لوازم تحقق آن را در جاهاي غلطي جستجو كردهاند. من گمان ميكنم همه اينها در ذيل گفتمان اصولگرايي تعريف ميشوند، چون اصولگرايي يعني بازگشت به مباني و اينها در ذيل آنها تحقق پيدا ميكنند و معنا ندارد كه بگوييم حالا ديگر گفتمان اصولگرايي از دور خارج شده است.
جنابعالي در سخنرانيهاي اخيرتان بر خلوص و وحدت زيادي ميپردازيد. يك بخش از اين بحث عبارت است از این كه دايره را بزرگ كنيم تا افراد بيشتري در اين دايره بگنجند و از آن طرف هم ميبينيم به نحو ديگري از اين بحث استفاده ميشود، يعني دايره همان دايره است و بعد ميخواهند افراد ناصالح را وارد آن كنند. كليات نظر شما را در اين باره ميخواهيم بدانيم.
برداشت من اين است كه حفظ موجوديت جريان وفادار به اسلام و انقلاب در گرو ملاحظاتي است. آن ملاحظات در بخش نظري نوعي تصلّب و غيرتورزي بدون تنازل را ميطلبد و در بخش آرمانها هيچگونه مسامحهاي قابل قبول نيست و اگر يك سر سوزن از بديهيات و ارزشهاي مبنا بخواهد كوتاه بيايد، مسير را از دست ميدهد و انحراف قطعي خواهد بود.
اما در بخش ديگر در آنچه كه واقعيت تحقق بيروني آن آرمانها و خواستههاست، با موجوديتي مواجه هستيم كه به هيچوجه سخن گفتن از خلوص و يكدستي و يكپارچگي در آن راهي ندارد، يعني بهطور طبيعي، افراد داراي ظرفيتهاي متفاوت هستند و چون چنین است، لاجرم بايد در مقام اقدام اجتماعي و عمل مقداري تسامح را روا داشت. آدمها اندازههاي متفاوت دارند، در اطراف اولياي خدا، پيامبران و ائمه اطهار، طيفي از گروندگان را شاهد هستيم. اين تعبيري است كه خود آقا در جمع دانشجويان داشتند كه در اطراف پيامبر اكرم(ص) سلمان و مقداد و ابوذر و عمار و امثالهم بودند، افراد معمولياي هم بودند كه چه بسا گروندگان برحسب امواج روي آوردن به اسلام بودند، حتي باديهنشينهايي كه به صورت جمعي همراه با رئيس كاروان و قبيلهشان ميآمدند، همه اينها جزو گروندگان به اين نهضت هستند.
جامعه ديني يك جامعه متكثر است و در آنجا تجزيه كردن جامعه به بخش خالص و وحدت در مورد يك قشر خاص و بقيه را بيرون گذاشتن، در صحنه عمل معنا ندارد. همه اينها با هم هستند، منتهي بايد كاري كرد افرادي را كه به مراحل بالا نرسيدهاند، دستشان را بگيريم و بالا بياوريم تا بهتدريج به اين مرحله نزديك شوند. اين هم در اثر همزيستي با يكديگر حاصل ميشود، و الا اگر آنها را جدا كنيم، اينها بخواهند كلوني نخبگان خالصشده را تشكيل بدهند، اين گروه متوسط باشند و آنها طبقات زيرين باشند، به اين شكل كار جريان اجتماعي پيش نميرود و آن وقت آفتي همين گروهها را تهديد ميكند كه باز خودشان تجزيه ميشوند، يعني همان جريان خالصشده، باز در درون خودش استعداد انشعاب را دارد، براي اينكه آدمها يكجور نيستند.
الان به آن گروههايي كه به بهانههايي از گروه مادر جدا شدهاند نگاه كنيد، مجمع روحانيون مبارز يك روزي از جامعه روحانيت مبارز جدا شد. آيا همان يكدستي روزي كه جدا شد، باقي مانده و يا باز خودش تجزيه شد و شاخههاي مختلف پيدا كرد؟ الان از درون آن مجمع روحانيون در مورد انتخابات آينده دو سه جور صدا درميآيد. يك صدا نزديك به سكوت و تحريم است، البته تحريم را نميگويند، ولي ميگويند ما با اين وضع نميتوانيم شركت كنيم. يك صداي ديگر ميگويد قطعاً شركت ميكنيم. يكي از دور خارج شده و دارد در غربتِ مهجوريت خودش دست و پا ميزند. اگر به جدا شدن مجمع روحانيون در سال 66 فكر كنيم، هيچيك از آنها تصورش را هم نميكردند كه روزي سر از اينجا دربياورند.
فرمايش شما صحيح است، ولي سئوال من اين است كه چرا امام در همان موقع با جدايي مجمع روحانيون از جامعه روحانيت مبارز موافقت كرد؟ نقل به مضمون ميكنم كه ايشان فرموده بودند اختلاف، مشكلي ندارد، آن چيزي كه مشكل ايجاد ميكند پرخاش و دعواست.
خيلي خوب. الان هم اگر بر اين مبنا هر تجزيهاي و انشعابي اتفاق بيفتد، ما مشكلي نداريم. به اين معنا كه اينها باشند، آنها هم باشند، اما تفوقطلبي يك جريان به اسم اينكه من خالصتر هستم و من نمونه اصلي اسلام ناب هستم و شماها اسلام امريكايي هستيد، اين آن چيزي بود كه آنها را خراب كرد و كار به جايي رسيد كه حضرت امام فرمودند به اين طلاب جوان ميگويم كه مبادا دست از جامعه مدرسين برداريد كه به دام اسلام آمريكايي گرفتار خواهيد شد. پس اينها درست نفهميده بودند و تصور ميكردند حالا كه به اينها مجوز تجزيه شدن داده شده، يعني كه شماها برتريد. امام خواستند ظرفيتي كه جور ديگري فكر ميكند، از دست نرود و از كل اسلام جدا نشود.
سير انقلاب را كه نگاه ميكنيم، دقيقاً اين خالصسازي گفتماني را مشاهده ميكنيم. اول انقلاب نهضت آزادي، مجاهدين، بنيصدر و گروههاي مختلف از دايره خارج ميشوند تا فتنه 88 كه گروهي، تقواي جمعي را رعايت نكردند و از دايره خارج شدند. چه الزامي وجود دارد كه كساني كه تقواي جمعي را رعايت نميكنند، لوازم حضور در اين گفتمان را رعايت نميكنند و مثلاً در فتنه 88 كه نداي رهبري ميآيد كه اَيْنَ عمّار؟ سکوت می کنند، آنها را دو باره داخل اين دايره و در رأس قرار دهيم؟
شما خودتان هم فرموديد خالصسازي گفتماني. اين فرق دارد با چيزي كه در حوزه عمل اتفاق ميافتد. خالصسازي گفتماني يعني اينكه وقتي نهضت آزادي خط خود را به لحاظ گفتماني جدا ميكند و آقاي بازرگان ميگويد من اسلام را براي ايران ميخواهم و نه ايران را براي اسلام، خطش از امام جدا ميشود، چون امام خودش را محو در اسلام كرده بود و آقاي بازرگان خيلي كه بخواهيم تسامح به خرج بدهيم، محو در ايران بود، چون ايراني را كه اينقدر عاشقش بودند، يك قطره خون هم به پاي آن نريختند. به هر حال در اينجا دعواي گفتماني است و من هم تأييد ميكنم.
ما با بعضي از دوستان سابقمان به اختلاف گفتماني رسيديم. مثلاً چپهاي دهه 60 گفتمان مشترك داشتند، حول محور اسلام، انقلاب، امام و خط امام با هم مشترك بوديم. اصلاً خود جامعه روحانيت مبارز با مجمع روحانيون مبارز وحدت گفتماني داشتند و يك اختلاف تاكتيكي در نوع انتخابات آدمها و اينها را از هم جدا كرده بود، لذا امام اجازه جدايي مطلق به اينها نميدادند. بعداً نامهاي كه آقاي محمدعلي انصاري مينويسد كه شما چطور هم محتشمي را ميپذيريد و هم ناطقنوري را؟ امام ميفرمايند براي اينكه هر دوي اينها ميخواهند به يك مقصد برسند. امام تفكيك نميكنند و ميگويند مقصد هر دوی اینها یکی است. اما اگر کسی به این نتیجه برسد و بگوید که اینها به لحاظ گفتمانی عقبمانده هستند و من پيشرفته و نسخه امروزي اسلام و انقلاب هستم، به نظر من بابي را خواهد گشود كه نوعي جداييهاي خطرناك را در جامعه دامن ميزند، يعني افراد بهجاي اينكه محور جداييهايشان فروع باشد، بهتدريج تبديل به اصول ميشود.
مثلاً در آنچه كه الان پيش آمده، آيا واقعاً هيچجا از دوستاني كه در جبهه متحد اصولگرايي هستند، چيزي شنيديد كه اينها اصولي را كه دوستان در جبهه پايداري اعلام كردهاند، قبول ندارند، گفتهاند ما هر دويمان اصول را قبول داريم. در اينجا اصلاً تنوع گفتماني وجود ندارد.
البته در منطق گروه 7+8 ابهامهاي فراوانی وجود دارد. مثلاً در مورد آقاي قاليباف شهردار محترم تهران، گفتهاند ميخواهيم از ظرفيت ايشان استفاده كنيم و چرا بايد ظرفيت ايشان هدر برود؟ اين چيزي است كه نقل شده است. درباره ظرفيت ايشان دو حالت وجود دارد؛ يا اين ظرفيت مادي را از خودش دارد كه بعيد است يا از شهرداري است، مثل همين همايشي كه برگزار كردند و با امكانات شهرداري بود يا اين ظرفيت، معنوي است كه با آن چيزي كه ما در اين چند سال ديديم، ايشان ظرفيت معنوي ندارد. در 9 دي از روزنامه ايشان، روزنامه تهران امروز عليه مردمي كه آمده بودند راهپيمايي، شعار ميدادند. اين ظرفيت چيست؟ شما ميفرمایید اختلاف گفتمانی وجود ندارد اما در عمل اختلافهاي فراوانی را می بینیم.
در مقام عمل، نقاط ضعفي داشتهاند و دارند و به آنها ايراداتي وارد است و كسي هم نميتواند انكار كند، ولي وقتي از طرف سئوال ميكنيد كه تو جبههات كدام طرف است؟ جبهه تو كجاست؟ وقتي ميگويد من جبههام همين طرف است و نميخواهم نان آن طرف را بخورم، نان شعارهاي آن طرف را بخورم و جبههام، جبهه اسلام و خط امام و تبعيت از ولايت است. اين چهارتا مشخصهاي بود كه آقا فرمودند هر كس اين را بگويد خودي است و در جبهه اصولگرا واقع ميشود. اگر طرف دارد اصرار ميكند كه من چنين هستم، ما نميتوانيم به او بگوييم نيستي: «وَ لاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً»(1)، نميتواني به طرف بگويي نيستي، ميتواني بگويي ضعيف عمل كردي، خوب عمل نكردي.
البته معنایش این هم نیست که جايزه هم به او بدهيم كه شما نماينده ويژه بفرست.
ابتدا اتفاقاً همين دوستاني كه در جبهه متحد بودند، بعضيهايشان مخالفت كردند. مخالفتشان شايد چند جنبه داشت. يكي اين بود و يكي هم اين بود كه تركيبي كه در اينجا جمع شدهاند، تركيب نمايندگان سه جناح درون تشكيلات هستند، اين افراد چرا بايد نماينده داشته باشند؟ اشكال واردي هم بود، از نظر شكلي هم درست بود. نظر خود آيتالله مهدويكني هم در ابتدا همين بود كه استدلال درستی است و ما نباید نماینده آنها را بپذیریم. پاسخ اين بود كه گفتند درست است كه اينها فرد هستند، ولي يك حالت جناحي هم دارند. مثلاً آقاي قاليباف نماينده جريان و فكري است كه كساني هم معطوف به او هستند. اسمش را هر چه بگذاريد، جريان خاصي است كه ميزاني طرفدار هم دارد. از پول و امكاناتش نه اطلاعي دارم و نه آن جنبهها را مثبت ميدانم كه كسي به عنوان اينكه پولي و آورده مالياي ميتواند داشته باشد، بايد محل اعتنا باشد. بنده اين را به اندازه يك سر سوزن به عنوان وسيله اعتبار قبول ندارم، بلكه اسلام خلاف اين را گفته است. يعني وقتي در داستان طالوت و جالوت طرف به آنها معرفي ميشود كه خداوند طالوت را به عنوان ملك شما انتخاب كرده، آنها ميگويند: «وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ»(2) او كه پولي ندارد. قرآن اين را رد ميكند و ميگويد «وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ» ما به او دانش و تواناييهاي جسمي و قدرت داديم.
پس من به اعتبار اينكه فلاني پول دارد، بايد بيايد، قبول ندارم. هر جاي ديگري هم اگر اين باشد كه رمز اصلي انتخاب اين فرد اين باشد كه بالاخره ما خرج داريم و يك كسي بايد پولدار باشد كه پول ما را تأمين كند، اين طبعاً نگاه غلطي است. به اين اعتبار هر كسي در هر جا قرارش را بگذارد، غلط است، اما ميگويند آمدهاند در تهران ميزان رضايتمندي از دستگاهها را بررسي كردهاند، بالاترين ميزان رضايتمندي در تهران از شهرداري بوده است. درست و غلطش با خودشان.
در كل كشور اگر بخواهند محبوبترين شخصيت را غير از مقام معظم رهبري نظرسنجي كنند، الان آقاي احمدينژاد است.
بله.
خب، پس چرا نبايد ايشان باشد؟
ايشان كه خودش بيرون رفته. اطرافيان آقاي احمدينژاد، همين آقاي جوانفكر از طرف ايشان ميآيد و در تلويزيون ميگويد من از طرف آقاي احمدينژاد ميگويم كه ايشان هيچ نسبتي با اصولگراها ندارد. خودش اصرار دارد كه نباشد.
صرف عدم انتساب كفايت ميكند؟
نه، كفايت نميكند. محكهاي ديگري هم بايد زده شود، ولي اين مقدمه ابتدايي است كه كسي خودش را مال اين خانواده بداند. من ميگويم اگر به سراغ توده مردم حزباللهيها برويد و بپرسيد كه آيا اين آدمها مال اين جبهه هستند يا نه؟ ميگويند بله اینها در این جبهه هستند.
شما چه برآوردي از مردمي داريد كه مثلاً روز 9 دي علیه خواص مردود شعار ميدادند چیست؟
در روز 9 دي مثلاً راجع به آقاي قالیباف چه شعاري ميدادند؟
راجع به خواص مردود شعار ميدادند.
خواص مردود در آن زمان در ذهن مردم آقاي هاشمي رفسنجاني يا رفقاي او بوده. بعداً كساني اصرار داشتند كه اين را به كسان ديگري توسعه بدهند.
مثلاً خبرگزاري مهر كه تحت مديريت سازمان تبليغات و مرتبط با رأس شهرداري تهران است، بعد از روز عاشورا بخشنامه ميزند كه به اينهايي كه آمدهاند نگوييد فتنهگر، نگوييد اغتشاشگر.
من وكيل مدافع اينها نيستم و نميخواستم شما وارد جزئيات بشويد، چون من خودم هميشه نسبت به اينها انتقاد داشتهام.
شما ميگوييد يك مكانيسمي هست كه يك ايراداتي دارد و ايرادات آن هم وارد است. بخشي را هم ميگوييد كه به آنها انتقاد داريد. با چه منطقي بايد اصولمان را زير پا بگذاريم، به بهانه اينكه كسي ظرفيتي دارد و برخلاف رفتارش، اعلامي هم كرده و حالا برويم و با او وحدت برقرار كنيم.
قرار نيست و حق نداريم اصول را زير پا بگذاريم. كدام اصل را ميخواهيم زير پا بگذاريم؟
وحدت با كساني كه در فتنه مردود شدند.
مردود فتنه كسي است كه يا در فتنه مداخله داشته يا حامي فتنهگران بوده يا تدارك فتنه را کرده است.
كسي كه كشتهسازي ميكند و گزارش رسمي قوه قضائيه را كه سه تا قاضي عادل و برجسته، آقايان اژهاي، خلفی و رئيسي آن را تهيه كردهاند، اسمشان در گزارش اينها هم ميآيد. چه منطقي براي حضورش وجود دارد؟
مگر بنده الان حرفم راجع به اين افراد بود؟
بالاخره اين مقدمهاي ميشود...
الان راجع به آقاي قاليباف اين را ميگوييد كه در كشتهسازيها دخيل بوده، يعني كمك كرده.
اينها يك طيف هستند كه يك سر دارد و يك ته.
اگر اينجوري حساب كنيد، همه دوستان ما هم شركاي جريان انحرافي هستند.
درباره جريان انحرافي هم صحبت ميكنيم. ما يك آقاي "الف" داريم كه آمده 180 ميليون تومان به حساب ستاد آقاي موسوي واريز كرده و بعد از انتخابات هم كاري نكرده جز چزاندن حزباللهيها در شهر قم، ميآيد ميشود پشت پرده 7+8. چه منطقي وجود دارد؟
چه كسي گفته او پشت پرده 7+8 است؟
خودش ميگويد. اعلام ميكند، مصاحبه ميكند.
از چهرههاي امين خودمان، مثل آقاي دكتر حدادعادل، آقاي دكتر ولايتي، اينها كساني هستند كه بعد از فتنه هم از عمّارهاي اين صحنه بودند و ميگويند ايشان به هيچوجه نقشگردانند كه هيچ، حتي نقش جزيي هم در اين قضيه ندارد.
وقتي آيتالله مهدويكني اسم آورده و گفته من كارهايم را به ايشان ميدهم. بالاخره اعلام، اعلام است ديگر.
آيتالله مهدويكني ممكن است هزار جور كار داشته باشند كه به افراد در اطراف خودشان ارجاع بدهند.
در همين مورد انتخابات ايشان فرمودهاند كه...
عرض من اين است و اين را پرسيدهام. آقاي دكتر حداد و آقاي دكتر ولايتي ميگويند ايشان هيچ نقشي ندارد.
از اين جزییات این بحث بگذريم. جمعبنديتان را در مورد بحث بفرماييد.
در اين مسائل همين جزییات است كه آفتزا بوده. من چون اكراه دارم كه براي اينگونه مسائل از آقا كد بياورم و دلم نميخواهد اينجوري ورود كنم، ولي ميگويم عمل خود ايشان براي ما حجت است. رفتار ايشان، گويش ايشان، قول ايشان حجت است. در همان ديداري كه دوستان فراكسيون انقلاب خدمت آقا داشتند، آقا ميفرمايند در اين باب بايد تنازل كنيد. به رئيس مجلس گيرم كه ايراداتي هم داشته باشيد، اما اين حرف را نميتوانيد بزنيد كه او را خارج از اين دايره تلقي كنيد، جزو اين طرف است. قبلاً هم پيغام داده بودند كه مبادا بخواهيد اين افراد را به بيرون جبهه خودي هل بدهيد. اينها داخل جبهه انقلاب و اصولگرايي هستند. البته از ايشان نبايد هزينه كنيم، ولي چون گاهي وقتها به عكس حرفهاي آقا استناد ميشود، ميخواهم بگويم سليقه و مشرب رهبر و ولي جامعه ديني اين نيست كه افراد را دستي دستي بيرون كنند. مشرب و سليقه آقا اين است كه گاهي افرادي را كه رفقاي نزديكشان در فتنه همه كاره بودند، به اينها حكم ميدهند كه فلاني عضو شوراي عالی انقلاب فرهنگي باشد. همين پارسال اين كار را كردند. وقتي روش برخورد رهبري عالي نظام چنين است، اينجور تقاضاي تجزيه يكيك پيوستگان به جبهه خودي، به نظرم نگاه درستي نيست و من فكر ميكنم اين نگاه به ما تحميل شده است. عامل تحميل اين نگاه هم اتفاقاً كساني هستند كه حالا با ما نيستند، يعني يك كساني روزي ماها را به جان هم انداختهاند و آتش اين جور نفاق و دوگانگي را شعلهور كردهاند و حالا خودشان اينجا نيستند و رفتهاند بيرون. به نظر من جريان انحراف هنرش اين بود و اين كار را توانست بكند.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : منظور مردم در 9 دي, خواص مردود, هاشمي رفسنجاني, صفارهرندی, ,